نتایج جستجو برای عبارت :

اون دختره

دختره و پسره تو خونه تنها بودن.....پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟...دختره گفت اره...پسرگفت ثابت کن....دختره  تک تک لباساشو دراورد.....دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟...پسره گفت اره...دختره گفت ثابت کن.....پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش...از دید مثبتش ب این ماجرا فک کنید ن منفی...
دختره و پسره تو خونه تنها بودن.....پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟...دختره گفت اره...پسرگفت ثابت کن....دختره  تک تک لباساشو دراورد.....دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟...پسره گفت اره...دختره گفت ثابت کن.....پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش...
اون دختره که تو خواب دیدم یکی از بچه هاز دبیرستان مون بود کا واقعا دبیرستان خوبی بود.
تو المپیاد مدال نقره گرفت اون سال.
بشدت مهربونه.
و پرتلاش.
و سفید و بور.
و هیچ بدی ازش ندیدم.
همیشه خونگرم و باحال.
الان از طریق اینستا ارتباط داریم.
و تو یکی از بهترین دانشگاها در حال درس خوندنه
انیمه ی دختر گرگی و شاهزاده سیاه رو دیدم امروز چون نتم جدیدا کم سرعت شده نمیتونستم فیلمی چیزی دانلود کنم دیگه مجبوری نشستم دیدمش و توصیه میکنم که شده از بی حوصلگی کلتونو بکوبونید به دیوار نبینید این انیمه ی چرت رو:/ 
پسره قشنگ یه نکبت احمق از خود راضی چندشه که کلی سرش حرص خوردم دختره هم احمقههههه :/ اون یکی پسره که عتشق دختره شده بود خجالتی بود چقدر کیوت بود کاش دختره میرف با اون !! 
اصلا این انیمه رو که میدیدم فکر میکردم دارم از اون رمان ایرانی
تو تاکسی نشسته بودم یهو یه دختره گفت چیمنم گفتم هیچی!
دختر: چیمن: به ارواح خاک آقام هیچی!
دختر: چیمن: به حضرت عباس هیچی
دختر: چیمن: آقای راننده جون مادرت بزن بغل این دختره ول کن ما نیس...
راننده: خفه شو بتمرگ سرجات خانوم داره عطسه میکنه
یه خبر بد تموم نشده بعدیش شروع میشه
چرا کیپاپ دیگه رنگی رنگی نیست
خلاصه مطلب اینکه ونهوو چند وقتی بود توسط یه دختره اذیت میشده و اون دختره خیلی قبلا با ونهوو یه گذشته داشته...
و الانم که دختره رفته همه چیزو جلو رییس کمپانی لو داده و ونهوو هم بخاطر فشار ها و این اتفاقی که افتاده گروه رو ول کرد و کمپانی هم هیچ تلاشی واسه برگردوندنش نکرد:/
این دختره قبلا همین بلا رو سر یه ایدول دیگه هم اورده بوده
تبریک میگم....جایزه نفرت انگیز ترین دختر کیپاپ ۲۰۱۹ ر
جوک جدید خنده دار
 
جوک آمپول دختره
دختره به پسره میگه میخوای جایی ک آمپول زدم رو نشون بدم؟
پسره با خوشحالی گفت آره !!!
دختره میگه ساختمان روبرو طبقه دوم :))))))
برای دیدن جوک های بیشتر روی لینک زیر یا تصویر بالا کلیک کنید
جوک چدید
 
دختره اومده سر فلان قضیه نصیحتم کنه، که برم علت انگیزه‌های درونی‌مو پیدا کنم، و حالا وسط حرفاش می‌گه: من به دراگ خیلی علاقه دارم. کنجکاوم دربارش. یه دفعه به رفیقم که پسر هم هست، گفتم و با تعجب زل زد تو چشمم و منو نهی کرد که اصلاً سمتش نرم و فلان...این دختره خیلی هم با من رودروایسی داره... یه زمانی رو من کراش داشته و اینا...من کاری به دراگش ندارم. همه چی به کنار.چه لزومی داره که با تأکید بگی که رفیقت پسره؟ :))آقا، من خودم هم داغونم. منم معصوم نیستم. م
=================«Lantern23.blog.ir»=================
پسره خواسته دختره رو بترسونه یه لیوان آب پاشیده تو صورت دختره
...
دختره صورتشوگرفته داد زده سوختم سوختم .
پسره خندیده گفته احمق آب بود.
دختره دستاشو برداشته از جلو صورتش.پسره دید صورتش عوض شده ترسید پا به فرار گذاشته.باورش
شده اسید پاشیده.نفهمیده آرایش دختره پاک شده .میگن هنوز پسره باز نگشته
==================================
ادامه مطلب
=================«Lantern23.blog.ir»=================
پسره خواسته دختره رو بترسونه یه لیوان آب پاشیده تو صورت دختره
...
دختره صورتشوگرفته داد زده سوختم سوختم .
پسره خندیده گفته احمق آب بود.
دختره دستاشو برداشته از جلو صورتش.پسره دید صورتش عوض شده ترسید پا به فرار گذاشته.باورش
شده اسید پاشیده.نفهمیده آرایش دختره پاک شده .میگن هنوز پسره باز نگشته
==================================
ادامه مطلب
چند سال پیش، یکی از بچه‌های کلاس -سینا- که با هم رفیق بودیم، بهم گفت از شیدا -همکلاسی- خوشش اومده...من از ترم ۱، که نماینده بودم، با دختره گه‌گاهی حرف می‌زدم. صمیمی بودیم. می‌دونستم دختره از یکی از پسرا خوشش میاد... خیلی هم خوشش میاد. عاشق بود دیگه... بدجور هم عاشق بود.اما اینو به دوستم نگفتم... گفتم شیدا رو دوسش داری؟ برو بهش بگو... عاشقشی؟ برو بهش بگو...رفت گفت. و طبیعتاً، شیدا هم بهش گفته بود من آمادگی رابطه رو ندارم...بعد، سینا اومد پیشم گلایه کرد
دختره با دوست پسرش و مادرش اومده دفتر که از دوست پسر قبلی شکایت کند .
هفته دیگه هم نامزدی با دوست پسر جدید بود 
یک نسخه وسیع از روانپزشک معروف شهر هم برای حال بد خودش داشت و راستش دختره ته خیلی چیزها بود 
فکر کردم چطوری می تونه اینقدر زرنگ باشه .یا شاید چقدر بلده ..یا شاید چطوری این قدر خوشبخت و دوست داشتنی است که طرف با علم به تمام اتفاقات عجیب گذشته می خواهد باهاش ازدواج کند . 
پ ن : قیافه اش معمولی بود 
ما که بچه بودیم و حالت ازدواج داشتیم، مادرمان می‌ گفت باید برات یکی را نامزد کنیم تا از این حالت به آن حالت تغییر کنی.
 
١- منتها ما که نامزد کردیم قصه شد و بابای دختره در نهایت ما را تأیید صلاحیت نکرد و دخترش را نداد.
 
٢- ما که از نامزدی خوشمان آمده بود، دوباره اعلام کاندیداتوری کردیم و باز نامزد کردیم. منتها دختره این‌بار قصه کرد و گفت تو نمی‌ توانی یک زندگی را بچرخانی، چون همۀ‌اش ‌داری دور خودت می‌چرخی.ما جواب دادیم نه پس، دور تو بچرخم، م
یه پسری هست خیلی خفن...اقا...مدیر...پر انرژی...باهوش...باشعور...مهربون...دنیا دیده...پولدار...
اصلا جامع الخصال....
این پسر یه دوست دختر داره که امریکاست و سالهای ساله که با همن به قصد ازدواج و خانواده هاشونم کلی دوست شدن با هم و ...
حالا یه دختری داریم که دوست پسر نداره و شدیدا زیرکه و دنبال یه دوست پسر خفن...
این دختر تمام مدت به اسم دوست توی دست و پای این پسره است و مثلا باهاش درس میخونه و ....
چند روز پیش هم چند تایی با همکلاسیاشون رفتن کشور دختره گردش...
ا
دختره رفته تو لایو اینستا به دوست دختر یه پسره فحش داده و پسره یه نقشه کشیده دختره رو از تهران کشیده سیرجان و بردتش تو یه باغ متروکه تا جایی که جا داشته کتکش زده و ازش فیلم گرفته و پخشش کرده تا به دوست دخترش ثابت کنه خیلی مرده!!!
-کجا داریم میریم ما!!
-چرا زندگی خصوصیمون رو ریختیم دم دست همه!!!
-این حجم از ادبیات فحش از کجای ما درمیاد بیرون که به هر کس و هرچی فحش میدیم!!!
-این حجم از خشونت کجای ما نهفته و از کجا اومده!!!
-خانواده ها کجان؟؟؟
-فضای مجازی چ
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا یه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف میکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمی بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره میکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نمیخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمی قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
۱. به نظرتون خانم و آقایی که ۳ ساله ازدواج کردن 
اگه خانم نتونه رو نظرات آقا تاثیر بذاره بی هنری دختره؟ تقصیر دختره؟ 
اگه مادرزن یه چیزی بگه و دختر انجام نده، چیزی که مربوط به زن و شوهر باشه، تقصیر دختر و بی عرضگیشه؟ 
۲. خونه چه کسانی اگر چندبار برید و نیان دیگه نمیرید؟ 
دایی و عمو و خاله جزوشون محسوب میشن؟ 
۳. به نظرتون اگه بخوایم یه چیزیو به دخترمون و دامادمون بگیم با تاکید و باید و اصرار بگیم امکان تاثیرش میره بالا؟ 
دختره هرروز داره یه آرزوش و زنده به گور میکنه، هرروز خوشیا مثل ماهی از زیر دستش سر میخورن و غما جا رو براش پر میکنن و هرروز با بعد جدیدی از غصه آشنا میشه ولی هنوز به مضخرف ترین شکل ممکن امیدواره و نمیخواد شرایط و بپذیره. یکی نیست بهش بگه لعنتی هنوز چن روز ازش نگذشته که به وضوح تهش و دیدی و گفتی اگه این جهنم نست پس چیه...
دختره خله...
این همه راه جلوی پاش بود و با انتخابا و تصمیمیای غلط گند زذ به همشون...
این همه خوشی داشت و کاسهی صبرش بد جایی لبریز شد
به جان خودم همیشه فک میکردم اینچور چیزا تو فیلما اتفاق میوفته که دختره توی ویترین یه وسیله ای بدجور چشمشو گرفته و بنابه دلایلی اونو نمیخره و از خیرش میگذره، بعد کاملا تصادفی (!) اون پسری که عاشق دختره بوده اونو میبینه و دختره که بیخیال میشه پسره میره همون وسیله رو برا دختره میخره و سورپرایز و اینا... تا اینکه خودم تو مغازه ای چشمم اینو گرفت:
معمولا حس خساستم (همون خسیسی شدید) بهم اجازه نمیده به اینجور چیزا پول بدم! داشتم به بغل دستیم می گفتم که ا
شرح ما وقع:
تلفن سیمی خونمون زنگ خورد.
مادر به تلفن نزدیک تر بود، بلند شد تلفن رو برداشت.
با من کار داشتند.
خواهرزاده 8 ساله ام بود. دختره.
اومدم باهاش شوخی کنم، صدامو عوض کردم :))
گفت: دایی جون خواهشاً جدی باش، می خوام باهات صحبت کنم!
من، پشت تلفن پوکر فیس :| شدم، در حالی که سیمِ تلفن داشت از خنده پاره میشد :)))
دختره: دایی جون، می خوایم نمایش اجرا کنیم مدرسه. برای تولد حضرت زهرا (س). لطفا برامون بنویس!
من: دایی جون ولی من...آخه...
دختره: نه! نمی گم الان! شا
امروز توی مترو ۲ تا بچه (یکیشون پسر اون یکی دختر) دیدم گوله نمممممممکککککک
موها فرفررررییییی عین سیم ظرفشویی
چشم ابرو مشکیییی
پسره یکی دو سال بزرگتر بود و دختره تازه تازه راه میرفت :)))
دختره منو دید طبق معمول یه چشنک زدم بهش یهو دیدم خندید :)))
یهو گردنشو کج میکرد منم کج میکردم میخندید :)))
دل میبرد دیگه
یه خانومی هم بغل دست ما بود اولش با یه لبخند داشت مارو نگاه میکرد یهو گوشیشو در آورد
شروع کرد تایپ کردن
تند و تند :)
هی منو نگاه میکرد مینوشت بچه ه
بعد قبل طلوع هیچ  فیلمی دیگه اونقدر نرفت تو دلم. تا دیشب. از همون یه ریع اولش حس کردم دارم فیلم معرکه‌ای رو میبینم. و بله. معرکه بود. تا تهش. که شد قشنگ ترین فیلمی که دیدم. تموم شبو بعد دیدنش فکر کردم به اینکه خب منطقیه محبوبت بشه ولی چرا اینقدر محبوب شد برات؟ چون شخصیت اول فیلم شبیه تو بود. من شبیه تو دیدمش. که تو پیش از طلوع هم اون شخصیت تو بودی. که اصلا شاید منظورم خود خود شخصیت هم نیست، یه سری رفتارا، یه سری ری اکشنا. نمیدونم! ولی تویی. چه بد مین
یکی از بچه های کلاسمون
خیییییلی رو نمره حساسه
اکثرا هم ترمای پیش با اینکه چند برابر من میخوند نمره ش کمتر میشد و قشنگ از حرص می ترکید و چند بار به رومم آورد
ولی این ترم داره جررر میده که نمره هاش بالا شه
دیروز بعده امتحان بهم یه تیکه انداخت
بد موند سر دلم
گفتم تا حالشو نگیرم ول کن نیستم
از دیروز بد قفلی زدم روش
نمره های آنا که اومد خیلی خوب نشده بودم اون از من یه عالمه بهتر شده بود
بعد به یکی از پسرای کلاسمون که با دختره رابطه داره نمره مو یه ذره
تو کلاس رانندگی مون ۹۰ درصد بچه کنکوری هایی بودن که از سر جلسه کنکور یه سره رفتن آموزشگاه برای اخذ گواهی نامه!
 یه دوقلوی آقا هم داشتیم. یکیشون جلسات اخر با یکی از دخترهای کلاسمون شماره رد و بدل کردن و دوست شدن :))
و خب من هنوز برام سواله وقتی ردیف خانوم ها و آقایون جداست، اینا کی وقت کردن از هم خوششون بیاد؟ شاید آقاهه پشت سرش چشم داشته؟بعد این دختره از کجا فهمیده این قل رو ترجیح میده با اون قُل؟ نکنه اشتباهی شماره اون یکی رو گرفته باشه؟ نکنه او
یادمه چند ماه قبل که داشتم می رفتم سر تمرین،پیاده بودم و راهمو گرفته بودم از یه پارک برم که حوصلمم سر نره،بعد یه دختر و پسر جَوون دیدم که نشستن رو چمنای پارک:)بعد پسره دستشو انداخته بود رو شونه های دختره و دخترم سرشو گذاشته بود رو شونه ی پسره:)))))
منکه با فاصله ی پنجاه سانتی از جلوشون رد شدم یه نگاه انداختم بهشونو ناخودآگاه نیشم تا بناگوش باز شد:))))همینطور داشتم می رفتم که دختره صدام کرد و خواست برم ازشون عکس بگیرم^~^ 
در طول دو دقیقه ای که طول کش
یه بنده خدایی از دوستهامون چند روز قبل عکس گذاشت که عقد کرده ، و هممون کلی خوشحال و تبریک و ...
من اصلا همسرش رو نمیشناختم ...
از بچه های سراسری ترم پایینی بود ...
هیچی خلاصه همون موقع دوست من که از دی ماه مهمانی گرفته رفته تهران به من پیام داد که اینا چجوری آشنا شدن و کی آشنا شدن و...؟ 
گفتم والا من نمیدونم ! 
یهو گفت این پسره تا همون دی ماه به من پیام میداد  ، پیشنهاد میداد ‌...
اضافه کنم که این دوستم هرکی ازدواج میکنه یا دوست میشه میگه شوهر طرف یا دو
وایییی 
همین الان شبکه نمایش داشت یه فیلم سینمایی نشون میداد اسمش *تصویر ذهنی* بود
فقط یه کلام بخوام توصیفش کنم: وحشتناککککککک جذاب و خفن
اصلا اینقد محوش شده بودم که فقط مونده بود تلویزیونو با چشام بخورم...
اصلا دو تا چشم واسه دیدنش کم بود با پوست و خون و رگ و قلب و مغز و ذهنم نگاهش کردم، حسش کردم
یعنی هنوز تو کفش موندم! اخه چقد یه فیلم میتونه خفن باشه
عاشق دختره که اسمش انا بود شده بودم اوایل فیلم! چقد این بشر خوب بازی میکرد لامصب باورم شده بود
سلام
میخواستم ازتون یه سوال بپرسم لطفا آقایون جواب بدن. 
خیلی وقت ها میشنوم از بعضی ها میگن که من اگه بخوام برم خواستگاری، حتی یه نفر هم نباید تو خانواده دختر معتاد باشه! مثلا اگه شوهر خواهر دختره معتاد باشه یعنی چی؟ (مثلا پدر دختره معتاد باشه ... ولی آدم خوبی باشه... تو شهرشون آبرو داشته باشه...، دستش به دهنش میرسه... وضع مالی متوسط به بالا ...)
دختره خودش پاک، با حجاب، باشخصیت، شاغل، از نظر زیبایی در حد خوب ...، خب آخه آقا پسر خوب، شما میخوای بری دخ
خدا این قابلیت رو به پسرا داده که از یه دختری خوششون بیاد،راجبش فکر کنند،بررسی کنند،یه نگاه به سرتا پای خودشونم نندازن حتی!و سرشونو بندازن پایین برن به دختره پیشنهاد ازدواج بدن.
تازه همون لحظه هم از دختره جواب مثبت یا منفی یا نظرشو بخوان!!
دخترِ بیچاره هم دو راه داره.یا عصبی بشه (که قطعا میشه) و بروزش بده و سرتا پای پسره رو قهوه ای کنه.یا اینکه بروز نده و محترمانه طرفو بپیچونه که بره رد کارش.
بعد از سالها به این درجه از عرفان رسیدم به خودم مسلط
یه آدم 
باید خیلی بدبخت باشه
که بالای 35 سال باشه
چند سال از عمرش رو پای نوشته های یه دختر و کلا آپدیت های زندگیش بذاره
هر روز صبح که از خواب بیدار میشه یه راست بره سراغ وبلاگ دختره و کلا گوگلش کنه تند تند که ببینه چی اپدیت به دست میاره
و بعد دختره وقتی یادش میفته ازش کلی خاطره بد داشته باشه و نخواد ریختش رو ببینه.
یعنی باید خیلی بدبخت باشی که برای یه آدم اینقدر وقت بذاری و به خاطرش از کارت که با بدبختی هب دست اوردی اخراج بشی! و تیکت بگیری تند تند،
امروز پیام‌داد دهنت سرویسسسس فلانقد پول گوشی دادم 
وبهش گفتم ب منچه خودت جوگیر شدی گفتی گوشی بگیرم؟ 
منم گفتم فلان مدلا خوبن وقیمتشونم مناسبه ن اینکه بری شیائومی
مدل بالا بگیری 
بعد گف رز سفید و قرمز گرفته بودم واسش،بردمش جیگرکی،بعدم
رستوران و کلی دور زدیم حالش بهتر شد ولی بازم تو خودش بود
خاک برسر خرم ک نفمیده بودم ک منو دوس داره واقعا
بعدم ب من گف هی الوچه بندری ب حرفات گوش دادم همشو عمل
کردم 
گفتم افرین راضیم ازت میگه فقط ده میلیون امرو
دو روز پیش بود که خواستم برم بازار. تو شهرک ما از این مینی مینی بوس ها زیاد هست (اونها که کمی از ون بزرگتر هستن و بهشون میگن کارسان). صندلی آخر جای چهار نفر داره. دیدم دو تا دختر خانم بسیار محجبه نشستن و یک آقایی با ریش و سبیل و انگشتر عقیق به دست و... (پسر بود زیر سی سال).
دخترها هم شاید بیست ساله یا یک ذره بیشتر سن داشتن. ابتدا متوجه نبودم ولی بعد دیدم این آقاهه و دختر خانمه هی همو میمالن و دست میکنن تو پای همدیگه. خانمه چیز آقاهه رو میگرفت و آقاهه چ
سلام
خیلی وقت ها هستش که بعضی از پسران دوست دارن شماره دختر مورد علاقه شون برای ازدواج رو داشته باشن. آرزو دارند دختره بهشون روی خوش نشون بده. بعضا توی خیابون یا محیط کار یا دانشگاه دنبال شماره دختر مورد علاقه شون هستند، اما اگه شماره طرف رو به دست بیارن نمی تونن بهش زنگ بزنن.
میخوام بفهمم چرا این دسته از پسرها با شرایطی که نوشتم از نزدیک شدن به دختره دوری میکنن، انگار یه چیزی مانع ارتباط بیشتر گرفتن با دختر میشه، اون چیز دقیقا به ویژگی روحی و
چهارده پونزد سالم بود و مثل اکثر نوجوونا فکر میکردم رویایی ترین روز زندگی هر دختری عروسیشه!عروسی یکی از بستگان دعوت بودیم.  وقتی عروس و داماد رو دیدم قند توی دلم اب شد که یعنی میشه یه روز من جای اون باشم؟خودم رو تولباس سفید و کفش پاشنه بلند تو بغل داماد تصور میکردم و دلم قنج میرفت! تو اون لحظه اون دختر برای من بزرگترین الگو شده بود! چقدر صورت تر و تمیز و خوشکلش رو دوست داشتم و به ابروهای پرپشتم لعنت فرستادم چون از ترس معاون مدرسه نمیتونستم برش
حلقه سفارش داده!!!!
میفهمین چی میگم?حلقهههه!!!
به دخترک گفته خودم از این یکی خوشم میاد ولی کسی که میخواد اینو دستش کنه جراحه و باید مدام از دستش در بیاره واسه عمل ممکنه اذیت بشه بخاطر همین اون رینگ ساده منطقی تره حالا بنظر تو که خودت دختری کدوم بهتره?
دخترک از همه جا بی خبر بهم میگفت سهیل هم پرید و دختره جراحه و فلان و گفته کریسمس امسال هم میام ایران و حتما دختره هم با خودش میاره!!....من?نشستم فقط تو سر خودم میزنم...
بهش پیام دادم که هروقت تونستی زنگ
در کشورمان دیده ام و واقعاً دیده ام بعضی افراد به خاطر یه سؤال نکردن از هم دور شدند
و خانواده هایی به همین دلیل از هم جدا شدند.
بعضی وقت ها یه سؤال می‌تونه کلی برداشت اشتباه رو حذف کنه
بعضی وقت ها یه سؤال می تونه یه فرد رو به بالاترین جاهایی در فکرش برساند
بعضی وقت ها به سؤال می تونه یک گروه رو پایدارتر نگه دارد
بعضی وقت ها شده یک نفر یه کاری کرده که شمارو خیلی ناراحت کرده و شما تو دلتون بگید خاک برسرم
که برای ایشون این همه کار کردم و وقت گذاشتم
یه دختره اومده پیج اینستاگرام ترامپ، نوشته من خیلی دلم میخواد شوهر کنم ولی هیچکی پیدا نمیشه
این وسط خواسته از آب گل آلود ماهی بگیره، بعد بقیه گفته بودن حالا چرا اومدی اینجا به ترامپ میگی، اونم گفته بود آخه اینجا انتقام سخت میگیرن،، من نمیدونم فازش چی بود ولی منم از فرصت استفاده کردم کامنت زدم " من فوق لیسانسم و کار پیدا نمیکنم"
ولی از دیروز تا حالا خبری نشده
گفتم شاید این دختره چیزی میدونه اومده پیج ترامپ مشکلاتشو میگه،،
خلاصه خواستم بگم به
زندگی سخت بود؛ سخت‌تر شد. رنگش طوسی بود؛ نوک‌مدادی شد. اما آدم باید میان مرداب هم برای خودش نیلوفر پیدا کند. مثلا یکی از نیلوفرهای زندگی من این است که آدم‌ها را در ذهنم با جملاتی از قبیل «فلانی که در ریاضی نفهم است» و «او که قشنگ می‌خندد» و «فلانی که صدایش خوب است» به یاد نمی‌آورم. به‌جایش با خودم می‌گویم «استعدادش در ریاضی یواش است»، «خنده‌هایش بوی سیب گلاب می‌دهد» و «در گلویش انگار سهره نشسته». این‌جور نگاه کردن به آدم‌ها قشنگ‌تر نی
دختره زنگ زده دکتر هلاکویی میگه من 6 ساله امریکام و با یه پسر کره ای دوستم زنگ زدم با شما مشورت کنم! ما دو تا مشکل داریم : یک اینکه من دوست دارم با این اقا ازدواج کنم اما این اقا هنوز حتی به خانواده ش هم نگفته (تا اینجا که اوکی و منطقیه) و دو اینکه این اقا به شدت غیرتیه و میگه نباید من با دوستای پسرم شب برم بیرون شام و مشروب بخورم !البته اون پسری که من باهاش میرم شام میخورم عاشق من شده و از من خوشش میاد اما من چنین حسی نسبت بهش ندارم نمیدونم چرا این ا
بسم الله مهربون :)
دخترخاله م امشب اومده بود خونمون، بعد شام هی اصرار داشت فیلم ترسناک ببینیم. علاقه ی عجیبی داره به این مدل فیلم ها! اولش مخالف بودم، ولی بعدش وسوسه شدم و گفتم باشه!
فیلم کینه رو دیدیم. هر جایی که آهنگش ترسناک میشد یا حس میکردم الان اتفاق وحشتناکی میفته چشمامو میبستم و نمیدیدم ولی هی میپرسیدم چی شد، چی شد، دلم میخواست ببینم و بدونم چی میشه ها ولی خب میترسیدم d;
یه سکانسی بود دختره با روح توی یه اتاق بودن، هی صدا های وحشتناکی میو
سلام
همراه خانواده رفتیم یه جا خواستگاری، دختره بد نبود. سه تا خواهر کوچیکتر داره که شوهر نکردن. پدرش مرحوم شده و مادرش سن و سالی نداره. دختره شرطش اینه که نزدیک خونه مادرش خونه بگیریم. اما خونه ای که من قبلا خریدم از خونه شون فاصله داره. دختره میگه خونه ت رو بفروش و نزدیک مادرم خونه بخر، اما من نمیخوام بفروشم چون ضرر میکنم.
به نظرتون ارزشش رو داره به خاطرش خونه خودم رو بدم مستاجر و یه جا نزدیک خونه مادرش رهن کنم؟البته پدرم میگه این ازدواج غلطه
وقتی چند روز پیش به شوخی به مامان گفتم که فکر می‌کنم یه دختره تو مدرسه‌مون موادفروشه، فکر نمی‌کردم امروز رو ببینم. 

چند روز پیش داشتیم می‌رفتیم خونه. پسره تکیه داده بود بهنرده‌های جلوی مدرسه. دختره داشت رد می‌شد. پسره یه اشاره‌ای بهش کرد و بعد دو تایی بافاصله و خیلی نامحسوس رفتن تو اون مجتمعه، جلوی مدرسه. چی بگم... برای مامان که داشتم تعریف می‌کردم گفتم فکر کنم دختره موادفروشه.
امروز اومدیم بیرون. پسره رو دیدیم اون ور. طوطی_یکی از بچه‌ه
خوابیدم تا یک ظهریک پاشدم نهار خوردم دو رفتم کتابخونه تا پنج
تقریبا دو جلسه فیزیو عصب خوندم
کولر روشن بود آی خنک بود آی حال کردم
دیگه پنج کتابخونه تعطیل شد اومدم خوابگاه
جههههننننم واقعی
انقدرم این دختره در رو باز کرد و من بستمش دیگه تستیسش رو نداره بازش کنه الان به باز کردن پنجره بالا سرش اکتفا کرد
آخه صبحم با صدای پر زدن تو فضای تختم بیدار شدم
دختره م بیدار شد فک کرده بود زیر تختم دارم بایه چی ور میرم که صدا داده
من میگفتم پرنده تو اتاقه
اون
سلام
میخوام نظرتون رو درباره یه موضوعی بپرسم بچه ها. مخصوصا پسرها که از روحیات خودتون بیشتر خبر دارین و همجنسان خودتون رو میفهمین جواب بدین و اگه دختر خانم ها هم چیزی به ذهن شون میرسه خوشحال میشم بنویسین.
یه آقا پسری هستش همیشه به صورت مستمر پروفایل دختری رو چک میکرد و مرتب سر میزد به پروفایلش. یعنی همه ش منتظر بود که دختره عکس بذاره یا عکس پروفایلش رو عوض کنه تا این دوباره ببینه. یه همچی حالتی دقیقا. 
اما چند ماهه که دیگه اصلا به پروفایل اون د
اقا اون دختره بود که میگفتم همش میاد وقتمو میگیره میگه بیا بریم بیرون یا همش میگه بیا بشین کنارم و من داشتم کلافه میشدم از اینکه نمیتونم مهارش کنم،خب؟؟؟؟
 جدیدا با یه دختری دوست شده.بعد امروز اومد با چشم گریون گفت این دختره خیلی وقت منو میگیره همش میگه بیا بشین پیش من همش بهم بکن نکن میکنه من افتادم تو راهی که نمیتونم ازش بیرون بیام چیکار کنم از دستش راحت شمو، گریه میکرد همینجور. اقااااا یعنی پشمام ریخت فقط!!!!!!!!فک کنننننننن دقیقا همون کا
اقا اون دختره بود که میگفتم همش میاد وقتمو میگیره میگه بیا بریم بیرون یا همش میگه بیا بشین کنارم و من داشتم کلافه میشدم از اینکه نمیتونم مهارش کنم،خب؟؟؟؟
 جدیدا با یه دختری دوست شده.بعد امروز اومد با چشم گریون گفت این دختره خیلی وقت منو میگیره همش میگه بیا بشین پیش من همش بهم بکن نکن میکنه من افتادم تو یه باتلاق که نمیتونم ازش بیرون بیام چیکار کنم از دستش راحت شمو، گریه میکرد همینجور. اقااااا یعنی پشمام ریخت فقط!!!!!!!!فک کنننننننن دقیقا هم
 اول از خودم و خانواده ها بگم ما ... زندگی میکنیم و اونا ... ، من از دانشگاه سراسری مدرک مهندسی دارم و اون دیپلمه است. از لحاظ وضع مالی تقریبا ما بهتر هستیم.  ماشین دارم، خونه ندارم، اما 200 میلیون سرمایه از خود دارم. کارم یا آزاد یا این شرکت و اون شرکت به صورت پیمانکاری بوده، اما اگه خدا بخواد در چند ماه آینده در یک نهاد دولتی مشغول میشم.
مشکل من اینه که واقعا عاشق این دختر خانم هستم، اما باباش قبولش نیست. دلیل مخالفتش هم اینکه علاوه بر من پسر عموی
جهانی تابش به ازای هر آزمایشی که پارتیسیپنت بشیم بهمون نیم نمره اضافه می کنه. امروز رفته بودم دانشکده فنی، آزمایشگاه ملی نقشه برداری مغز :) رو سرم از این کلاها که هزار تا سیم بهش وصله گذاشتن و کلی به سرم و موهام ژل مالیدن. بعدم با اون دختره آزمایشگره آستانه تحریک شوک الکتریکی برام مشخص کردیم و شوکم بهم وصل کردن. بعد یه قسمتایی از اکسپریمنت بود که من باید یک دقیقه راجبه یه چیزی حرف می زدم بعد آنلاین پخش می شد برای یه سری اساتید روان شناسی. البته
عطر یاس:# کمی_تفکر
بهش گفتم امام زمان (عج) رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارمگفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟گفت: آره!گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دلهگفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میادگفت: چرا؟براش یه مثال زدم:گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شدهو الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری
وایییی 
همین الان شبکه نمایش داشت یه فیلم سینمایی نشون میداد اسمش *تصویر ذهنی* بود
فقط یه کلام بخوام توصیفش کنم: وحشتناککککککک جذاب و خفن
اصلا اینقد محوش شده بودم که فقط مونده بود تلویزیونو با چشام بخورم...
اصلا دو تا چشم واسه دیدنش کم بود با پوست و خون و رگ و قلب و مغز و ذهنم نگاهش کردم، حسش کردم
یعنی هنوز تو کفش موندم! اخه چقد یه فیلم میتونه خفن باشه
عاشق دختره که اسمش انا بود شده بودم اوایل فیلم! چقد این بشر خوب بازی میکرد لامصب باورم شده بود
میگه فاطمه شماره خونتونو بدم به یکی از فامیلامون واسه امر خیر ...
میگم خب اطلاعات...
میگه !میفهمم نصفشو داره اغراق میکنه ...ولی خداییییی قد ۱۹۰ ؟اون سریع مشخص میشه قد اصلیشاااا!کما اینکه ادمی ک نردبونه واسه هیچ کس جذاب نیس!_مگه اینکه والیبالیست باشه!_
.....
فک کنم خودش پسره رو میخواست...خیلی بیخودی ازش تعریف میکرد ...حالا میگم بیخودی من تاحالا ندیدمش ولی ...حس و حال دختره یه جوری بود!گفتم چرا نمیاد خاستگاری خودت؟گفت چه میدونم ...البته منم جواب مثبت ن
من با 26 سال سن، تو درمانگاه، لیسک (آبنبات چوبی) می‌خورم، بعد دختره اومده، دقیقا نصف سن منو داره، 13 ساله، متاهله.
دکتر از خواهرش می‌پرسه چرا اینقدر کوچیک عروسش کردین؟ میگه خودش خواست، پسرعمه‌مونه، هجده سالشه. دختره میگه میرم کارگاه گلسازی. میگم مدرسه چی؟ میگه شوهرم نذاشت دیگه.
الان من بچه‌ترم یا اون؟ :)

+ انصافا لیسک خوردن، جلوی مریض، از وقار آدمی می‌کاهد! ولی خب ضعف کرده بودم و چیزی جز لیسک تو کیفم نبود. تازه این لیسک هم برای خودم نخریده بو
دیروز یک سریال ترکی پیدا کردم به نام Bir Ask Hikayesi  یا A love Story یا حکایت یک عشقداستان در مورد یک پسری هست که تو پرورشگاه بزرگ شده با خواهر دو قلوش.
خواهرش بر اثر یک سانحه تصادف ماشین خل وضع میشه و خود پسره هم توسط یه زوج آلمانی به فرزند خوندگی گرفته میشه و میره آلمان. اونجا پدر و مادرش میمیرن و این پسر آواره میشه... یک شب یک دختری رو میبینه که توسط چند تا پسر گیر افتاده و اونا میخوان بهش تجاوز کنن. جون دختره رو نجات میده.
چند وقت بعد میره ترکیه و تو یک بر
سلام
قبل از هر چیز قبولی طاعات و عبادات شما دوستان عزیز رو از خداوند متعال خواستارم...
دوستان سوال من در مورد مراجعه خانمها به دکتر مرد هستش، حقیقتش من اگه ازدواج کنم خوشم نمیاد همسرم به دکتر مرد مراجعه کنه، و تا جایی که دکتر خانم هست چرا باید خانم ها به همجنس خودشون مراجعه نکنن؟
من یه رفیق رادیولوژیست دارم که میگفت خانم هایی که برای عکس گرفتن میان بخصوص برای مامو گرافی (عکس از سینه برای بررسی کیست و یا سرطان) باید وقتی که من از اتقاق میرم بیرو
سلام 
من بعنوان یه پسر که تجربه چندین خواستگاری داشته، خواستم یه کم درد دل هامون را بگم ، واقعا دلمون پر از خون هست از دست بعضی دخترها.
ببینید دخترا فقط همیشه حق را به خودشون میدن . ما هم انتظار داریم وقتی تحقیق کردن و حسابی ریز و درشت زندگی مون را از لای پرونده های خاک خورده مون در آوردن ، وقتی خواستگاری دعوت مون کردن حداقل یه کم با انصاف و احترام برخورد کنن. 
یه خونه ای رفتم خواستگاری، همون لحظه اول که دختره خانومه نگام کرد متوجه شدم که اصلا ا
اینکه "ح" فعلا کلاس رقص نمیاد و تنها کسی هم که تو کلاس باهاش اندک صحبتی میکردم هم دو جلسه نیومده و اینکه بدون "ح" دوباره احساس همون دختره ی چاق بیخود ته کلاس رو دارم و احساس میکنم left out هستم خیلی اذیتم میکنه.
دنیا متفاوت بقیه و نگاهاشون اذیتم میکنه.اینکه بهت زل میزنن و تا نگاشون میکنی نگاشون رو میدزدن. از چشماشون میخونم که این دختره عقلش پاره سنگ داره اومده کلاس رقص با این هیکلش ؟!!! اذیت میشم ... خیلی زیاد.... اما مقاومت میکنم و میرم...
سر ظهری داشتم
 
امروز ۲۹ آذر نود و هشته! خیلی روز خاصی نبود 
یه جمعه ی معمولی و آروم که همین البته چیز خیلی خاصیه
دیگه مدتیه وقتی از زیر پلی که همیشه با پ قرار میذاشتیم رد میشم با نگاه دنبالش نمیگردم 
ینی راستش از اون شبی که عین بهم گفت پ دوست دختر داره دیگه یهو همه چی خاکستر شد مثه یه زغال خیلی سوخته بود گمونم
بعدش اون روزی که رفتم کتابخونه و دختره رو با پ دیدم اول قلبم افتاد بعد حسابی دختره رو نگاه کردم 
یه خط نورو خوندم یه نگاه به دختره کردم 
داشتم خل میشدم
اون دختره قانع هیچ گهی نشد متاسفانه
خیلی گشتم که پیداش کنم نتونستم
یعنی هیچ اکانتی انگار نداره
فقط سه سال قبل وقتی رفتم دهمون بهم گفتن شوهرش دادن و رفته اذریبایجان شرقی توی همون دهشون زندگی کنه.
این بود ماجرای همکلاسی شاخ من.
داشتم میرفتم ... سه تا دختره روبروم بودن. یکیشون هی نگام میکرد میگفت غزل! غزل!
من هم به روی خودم نمیاوردم
دیدم همچنان ادامه میده به قوت قبل! برگشتم دیدم پشت سرم کسی نیست
گفتم شما با منی؟ گفت اره مگه اسمت غزل نبود؟
گفتم نه ! 
گفت ولی خیلی بهت میاد :||
دختره نوشته ۵۰۰ تا خواستگار داره 
 
 
 
 
 
 
من هر چی فکر میکنم میبینم ۵۰۰ تا خواستگار خیلی زیاده،
فکر کنم باباش اینو گذاشته تو دیوار...
‌.....................................................................................
اوضاع مملکت دارد بسویی پیش میرود که 
 
 
 
شبهای جمعه اموات برای ما فاتحه می خوانند
 
 
 
شادی روح زنده ها الفاتحه......
از وقتی خبر ازدواج اون دختر 10 ساله با پسر 22 ساله رو شنیدم و اخبار رو دنبال کردم ، در نهایت این خبر اعلام شد که اون عقد باطل شد ، قوه قضائیه اون عقد رو باطل اعلام کرده ، دوستانی که در جریان هستن میتونن بهم بگن که مگه همچین چیزی ممکنه ؟؟؟
 
من کاری ندارم که اون کودک همسری هست و هزار داستان پشتشه ، اینا نه ، مگه میشه عقدی صورت بگیره بعد قوه قضائیه بگه باطله؟ اگه اینطوری باشه پس اگه  مثلا دوست دختر یه پسره ، در غیاب پسره میره با یکی دیگه ازدواج میکنه
برای دخترش خواستگار آمده بود، گویا خودش هم راضی بود اما دختر و پدرش نه!
رو کرد سمت "ص" و گفت "تو باهاش حرف بزن بلکه راضی بشه" !
"ص" هم بلند شد و رفت! 
وقتی برگشت پرسیدن چه خبر؟ چکار کردی؟ ، گفت :
《 پسره ۳۰ و خرده‌ای سالشه، یه‌ بار قبلا ازدواج کرده و یکی، دوتا بچه داره ولی پولداره، خونه داره، ماشین داره، کار داره، همه چی داره، بهش گفتم واسه چی میگی نه؟ نکبت گرفتَتِت مگه؟ یه مرد باید خونه و پول داشته باشه که داره، چی میخوای دیگه؟!" همه‌ی این‌ها را وق
لابد با خودش گفته چرا این دختره اینقد احمقه!
من چرا اون لحظه آخری اون کارو کردم آخه
بعد راستی 
خدایا ... میشه معجزه شد؟!
نمیشه نه؟!
آخه چی میشه؟!
چی میشه بشه؟
ناموسا من دیگه نمیکشم..
سخته خیلیییم سخته..
بعدم اینکه دلم برات تنگ شده هم خاک تو سرت کنن :|
اقا اون دختره بود که میگفتم همش میاد وقتمو میگیره میگه بیا بریم بیرون یا همش میگه بیا بشین کنارم و من داشتم کلافه میشدم از اینکه نمیتونم مهارش کنم،خب؟؟؟؟
 جدیدا با یه دختری دوست شده.بعد امروز اومد با چشم گریون گفت این دختره خیلی وقت منو میگیره همش میگه بیا بشین پیش من همش بهم بکن نکن میکنه من افتادم تو راهی که نمیتونم ازش بیرون بیام چیکار کنم از دستش راحت شمو، گریه میکرد همینجور. یعنی داشتم شاخ درمی آوردم!!!!!!!! فک کنننننننن دقیقا همون کارای
همین الان داداشم اومد یه جعبه دستش بود، بازش کرد پر از چیزای دخترونه! گفت به کسی نگو ولی دارم برا خانومم از الان کادو جمع میکنم ! اول قند تو دلم آب شد! بعد با خودم گفتم بابا مسخره تو به فکر نتایج کنکورت باش! بعد دیدم به اون دختره حسودیم شد بابا :/ داداش خودمه اصلا!
از همون اولش، خوندن رمانای اینترنتی صدمن یه غاز، گیلتی پلژر من بودن. خزعبلات مسخره‌ای که همون فقط به درد بچه‌های اول راهنمایی می‌خورن که شبا یواشکی زیر پتوشون بخوننش و کیف کنن که دارن کتابای آدم‌بزرگا رو می‌خونن. 
آره، یه مدت طولانی بد جوری تو نخشون بودم، حدود سه سال. یادمه یه شب سه چهار تاشون رو پشت هم خوندم و هنوز هم نمی‌تونم داستاناشون رو توی ذهنم تفکیک کنم، پیچیدن تو هم.
الان فائزه داره این برنامه مضحک کودک شو رو می‌بینه. اسم دختره پا
میگه شارژر دارید؟ 
میگم بله 
و شارژرم رو که با یه نوار صورتی دور پیچ شده میدم بهش 
میگه چقدر دخترونه است 
میخندم میگم خوبه که
میگه فکر نکنم با این شارژر زنونه گوشیم شارژ بشه شاید تا آخر تایم فقط یک درصد 
و این یه طعنه بود به ما که کارکردمون ضعیفه در حالی که نیست و یه طعنه بود به جنسیت ما...
و من گفتم شارژ میشه و بعد از رفتنش با صدای بلند گفتم کسی حق نداره با زن بودن من شوخی کنه. امیدوارم شنیده باشه چون بار بعدی علنا و محکم توی صورتش میگم هیچ کس حق
از این سریالهای شبانه تلویزیون کدومش رو می بینید؟ الان شبکه ۳ گاندو داره. شبکه ۲ دکتر ماهان و شبکه ۱ عروس تاریکی یا بوی باران. به نظرم شبکه ۱ از همه بهتره. هان؟ فقط این دختره ستایش که اسمش تو این فیلم ترانه است دیگه شورشو در اورده از بس فوضولی می کنه :))
یادم رفت راجع این انیمه پست بزارم خیلی وقت پیش تمومش کردم خلاصش رو هم از یکی از پستای قبلیم برمیدارم :
خلاصه انیمه سواری در بهار جوانی: دختر و پسری خجالتی کم حرف در راهنمایی به هم علاقه مند میشن به روز قرار میزارن برن بیرون اتفاقی دختره به یه پسره که بهش گیر داده بوده که با فلانی(پسره) چه نسبتی داری این میگه اه ولم کن به خاطر همینه که از پسرا متنفرم. اون یکی پسره میشنوه شانسی و اون شب قرارشونو نمیره بعد تابستون دختره میفهمه که پسره مدرسشو عوض کر
آلو مسما یا مسما آلو? 
دلم میخواد این دو تا غذا رودرست کنم 
مرصع پلو که دختره نوشته دو ساعت تزئینش طول می کشه 
اما موادش چیزی نیست که کسی بدش بیاد 
ولی آلو مسما توش شکر و آبغوره یا آب نارنج داره ممکنه بابا مامان خوششون نیاد :( 
به من می خوره بتونم مرصع پلو درست کنم? 
از طرفی خوشحالم
از طرفی 
حسی غمگین و ناراحت دارم
دلم گرفته
از اینکه دختره خوب داره ازدواج می کنه، خوشحالم
از طرفی دیگه ...
نمی‌دونم، شاید ته دلم هنوز امید بازگشت به قبل رو داشتم.
تا امروز دوام آوردم که چیزی ننویسم
نشد!!!
ولی به هر حال براش آرزوی خوشبختی می‌کنم.
مکالمه من با یکی از دوستام چند وقت پیش:
- پری باورت نمی شه چقدر حالم بده، همش حس گریه دارم
-الکی میگی
- نه به جان خودم! واقعا حالم خوب نیست
- خفه شو!
- بابا چرا منو جدی نمی گیری؟ به شرافتم قسم حالم بده!
- یعنی واقعنی؟!!... باورم نمی شه! من همیشه تو رو می دیدم می گفتم خوش به حال این دختره! کلا دایورته!(همراه با قاه قاه خنده!)
خلاصه این که بله دوستان! الحق که:
everyone you see is figting a battle you know nothing about!
اصلا روایت داریم کسی که تو آزمون رانندگی رد شده، از فرط دل شکستگی تا 24ساعت مستجاب الدعوه است!
به اینجور آدما زیاد التماس دعا بگید!
+دختره دفعه پنجمه امتحان میده، موقع پیاده شدن دنده رو خلاص نکرده، بعد میگه من گفتم این باقرزاده با من لجه! میدونستم قبولم نمیکنه!!
ماهیچ-ما نگاه...
دختره سی و شش سالشه،
استاد دانشگاه همچین دانشگاه بزرگ و موفق توی دنیا شده،
حرف میزنی باهاش ذوب میشی توی شخصیت و معرفت و هوش و شعورش،
 
بعد گرگ زاده (جدی) سی و شش سالشه، با یک سانتی متر کیرش میاذ هر روز اینجا رو میخونه بعدم میگه من نمیخونمت.
یعنی توی سی و شش هفت سالگی هنوز نمیفهمه نباید مثل یه ادم باشخصیت ظاهر بشه.
خاک تو سرت و خاک تو سر مشابهاتت.
من یه شب بارونی نخوام درس بخونم باید کیو ببینم؟
همه رفتن به بهانه اینکه فاطی درس داره بذار بشینه بخونه!
من نمیخوام درس بخونم اصلا...
منم میخواستم برررررم!ولی خب...نرفتم!
میدونین دلم چی میخواد؟
 لبو و باقالی داغ میخوام...زیر چتر دکه ...تو گنج نامه ای... عباس آبادی ...جایی!یه جوری این پا و اون پا کنم از سرما و لبو بخورم...خب چیه؟
حوصله کتابام رو ندارم به این هوای خوب!
 
یه کارتونی هست به اسم "چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم"
یه دختر و یه پسر تو کارتون هستند که هرکدوم سوار بر اژدهای خودشون دارن پرواز میکنن. دخترک داره نگاه میکنه
یهو با لبخندی شیطنت آمیز میگه: ببین چقدررررر دوسشششش دارهههههه
میگم: دوسش داره؟ چرا؟
میگه: بهش گفت از من دور نشو   (دختر و پسره ناگهان وارد یه منطقه خطرناک شده بودند پسره به دختره گفته از من دور نشو)
میگم : چرا خب گفته ازش دور نشه دختره؟
میگه: چون پسره نمیخاد دختره به خطر بیفته
میگم: عه چه
رفتیم یه فیلمی دیدیم
 
به اسم last Christmas
 
اول این رو بگم
که اخرای فیلم شروع کردیم به گریه کردن!
 
فیملش خیلییییییییییی قوی نبود، ولی یه حرفی داشت برای به زبون اوردن،
 
درباره یه دختر هست
که تحت عمل جراحی قرار میگیره،
تومور داشته توی قلبش
و قلبش رو برمیدارن و یه قلب جدید سر جاش میذارن،
 
دختره مهاجره، یوگوسلاوی سابق،
 
در طول فیلم با یه پسری ارتباط برقرار میکنه (فقط احساسی)
 
انگار که پسر ر نمیدیده خیلی.
 
وقتی میره خونه ش
 
میفهمه که پسره در واقع
الان داشتم ی سایت دیگه وبلاگ که همه تون میشناسید نگاه میکردم اتفاقی یکی 2تا رو باز کردم ببنیم بقیه چی مینویسن
 
دختره نوشته بود  میخوام کانال بزنم خاطرات دانشجوییم رو بگم
بعدش گفته بود فکر کنم ی سریا صابون بدست بیان تو کانال!!!
 
موندم چه خاطراتی دارن که من دانشجوی پسر ندارم از اون مدلیا
 
خوابگاه ما که فقط پاسور براهه
اهنگ کجا بودی جیدال میگه کجا بودی کل شهرک دنبالم بود تو بغلت دختره نسخ شمارم بود و ....خلاصه که داره وضع قبل خودشو توصیف میکنه .. 
این اهنگو پارسال موقع دویدن گوش میدادم و بهم انکگیزه میداد امسال بتونم دانشگاه خوب قبول شم و ... 
اما الان میخوام طی پستی شرایط الانم رو بیان کنم !
بدبختیامو که بعدا فراموشش نکنم ..:(
سلام
امروز بیشترش رو تو راه بودم.تو کل روز حس میکردم کف پام زخم شده و شکافتع شده و کلی درد داشتم.رسیدم خونه دیدم پف کرده برا همین انقدر درد داشتم و اذیت بودم.
امروز رفتم به استادم گفتم نمره ای که میخوای بدی رو بهم بده امروز که باز من یه روز گیر نمره این درس نشم.قبول نکرد و میگف باید هفته بعد هم باز بیای گزارش کارا رو تحویل بدی منم گفتم خب اون دختره که از من عقبتره باز میاد و بهش میدم برات بیاره جوابش این بود که ایشونم تموم شده آزمایشاشون نمیشه که
ما آدم ها واقعا گاهی وقتا نمیدونیم که با خودمون چندچندیم،چی میخوایم
برخی از آدم ها برای تمام سال هایی که زندگی کردند باید تاسف خورد چراکه همیشه
در کارهای نادرستشون تا عمرر دارند درحال غرق شدن هستند
برای اون دسته افرادی که نمیفهمند باکارهای نابجاشون چه تاوان های بزرگی باید پس بدهند
و اغلب اینها جبران ناپذیر است چراکه پای آبرو درمیون هست و آبرویی که ریخته شود جمع نشدنیست
میدونید چیه،،برام جای سواله که دختری که متاهله و نامزد داره،شوهر داره
سلام 
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر یه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور میشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور میشه به حرف یک دختر دبیرستانی اعتماد کرد؟
آخه یه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت
سلام
یه سوالی داشتم و اونم اینکه جدیدا البته جدیدا هم نه، شاید من به تازگی باهاش برخورد کرده باشم و چند سالی باشه که این مساله باشه. تازگی ها دیدم عده ای از آقایون مجرد (حالا همکار یا آشنا یا همکلاسی و بعضا فامیل) معدود آقایونی هستن و نه خیلی ها که توی پیج شون عکس هایی میذارن همیشه هم نه، بلکه هر از گاهی. این عکس ها موضوعش اینطوریه که یه جوری هاله روش کشیدن یا به قول معروف حالت شطرنجی شده داره. 
تصویر خودشون هست در کنار یه دختری که مثلا دختره رو
آدم تو ۲۰ سالگی کم کم معنی مستقل شدن ر  میفهمه.
وقتی هیچکس پشتت نیست.
و تو مجبوری واسه زنده موندن هر کسی رو آدم حساب کنی.
تا بهت کمک کنه.
دختره اومده خوابگاه گوه خوری غذا خوردن منو میکنه.
انگار این داده خرجی منو میده.
یه بار بلند شده بو من اومده دکتر.
میتواد از ۵ روش سامورایی ترتیبمو بده.
مریم نور به قبد پدر مادرت ببیاره.
چقدر تو درست فکر میکنی دختر
سلام
من پسری ۲۷ ساله هستم، راستش از نظر من، بعضی از پسرها (دقت کنید گفتم بعضی) وقتی میگن دخترها سخت گیرن بهونشونه، تو هیچ چیز قانون صد و صفر وجود نداره، صد در صد دخترها سخت گیر نیستن، صد در صد پسرها سخت گیر نیستن، من براتون ۴ مورد رو مثال میزنم؛
خودم ، دوستم ، برادرم با پسر داییم
مثلا پسر داییم ، وقتی سنش زیر ۲۲ بود دنبال ازدواج بود، ولی از ۲۲ تا ۲۶ میگفت من پول ندارم ، باباش میگفت من کمکت میکنم، بعدش هم میگفت دخترها سخت گیرن. با اینکه حداقل پ
سلام و عرض خدا قوت خدمت اهالی قرنطینه خانگی :دی 
امیدوارم حالتون خوب باشه . 
 
بچه ها حوصله شما هم سر رفته یا فقط حوصله من اینطوریه؟
 
عنوان : بیانه دیگه عنوان میخواد :دی آدمو مجبور میکنه یه چیزی بنویسه :دی دیگه شما هم ببخشید با دیدن عنوان زحمت رنجه فرمودید ویه تک پا اومدید وب من وسرکار رفتید :دی
به یه دختره گفتم چه موهای قشنگی
گفت: کاشتم
گفتم چه دندونای سفیدی 
گفت: کاشتم
گفتم چه ناخونایی 
گفت: کاشتم
لامصب دختر نبود که محصول کشاورزی بود
.......... 
دخترا وقتی میگن اتفاقا آرایش ندارم منظورشون اینه که گریم نکردن و اگر نه کرم و سورمه و رژل لب و روژ گونه و خط چشم براشون آرایش محسوب نمیشه
 
 
کلیت کلیپ های این پسره محمد امین کریم پور تو این موارد خلاصه میشه:یه عده دارن میزنن و میرقصن بعد اون دختره میگه:واااااااای محمد(کاملا با عشوه خوانده شود)جا داره یه بار دیگه به اون چهار میلیون و ششصد هزار نفر بگم خاک بر سرتونواقعا یه پست کفاف نمیداد
میگما
این خارجیا که اینقدر متمدن و بافرهنگن، چرا نمیتونن درک کنن که هر کشوری فرهنگ مخصوص به خودشو داره، مثلا تو یه فرهنگی شاید دست دادن خانما با آقایون قبیح باشه، آر یو آندرستند؟؟؟
هشتگ اون آقائه که رفته مدال بده به دختر ایرانیه، دختره دست نداده این ضایع شده مث بچه ها قهر کرده!
قبول دارم هشتگش یه کم طولانیه!
چند روز که پیش که با همسر  رفته بودیم فروشگاه یکی از نیروهاشون که یه پسر جوونی هم بود داشت قفسه ها رو مرتب میکرد  دیدم دختری که تازه شده ارشدشون اومد و یه تذکری بهش داد و پسره گوش نداد.. رد شدیم و دوباره که از همین طرف برگشتیم دیدیم دختره با یه چیز خط کش مانند فلزی داره میزنه به پسره جدی نگرفتیم و بعد از یه مدت که مشغول بودیم دیدیم واقعا داره پسره رو میزنه .. من فقط نگاه میکردم باورم نمیشد بعد هم از سرو صدای اونا مدیرشون اومد و به پسره با تندی گفت
دختره تیشرت پوشیده یه حریر هم انداخته روش به عنوان مانتو
کل اندام که هیچ، کل وجودش معلومه
بعد من مانتو جلو بسته پوشیدم، جلو بازم نه‌ها. یه خورده فقط شلوارم تنگه طرف یه نگاه به پاهام کرده. یه نگاه تو صورتمو چشمک میزنه میره.
جالبیش برام این بود که مگه هنوزم هستن همچین آدمایی
تا برسم خونه دائم به خودم میگفتم من کله‌مو کجا بکوبونم الان
چرااااا ؟؟؟
آخه آریانا ؟؟؟
آخه چرا این دختره ***؟؟؟
یعنی ممکنه برا آلبوم جدید این باشه ؟؟؟
دوستااااان من عقمممم گرفتههه 
گریم گرفتههههه
آخه چراااا این دخترکه چسبونکی ؟؟؟
 
چرا یونگیم نیس اصن ؟؟؟؟ چراا ؟؟؟
جای خالیش احساس میشهههههه
 
*دیروز زنگ اول قرآن داشتیم. یکی از بچه ها حالش خوش نبود. معلم قرآنمون با بچه ها رفیقه. پرسید چی شده؟ دختره زد زیر گریه. داشت گوله گوله اشک می ریخت. خودش حرفی نمی تونست بزنه از بس که گریه می کرد. پشت سری ما دوستش بود. گفت پسرخاله ش مرده. به همین راحتی. گفتم چند سالش بود؟ مریض بود؟ همون لحظه معلممون هم همین سوال رو از اون دختره پرسید. گریه ش شدیدتر شد، گفت دو سالش بود. آب جوش ریخت رو تنش، سوختگی ش زیاد شد و از کنترل خارج... خودم هم نمی دونستم چرا دارم گر
داشتم مطالب قبلی وبلاگمو میخوندم ، هی خوندم و دیدم همه ش غصه ، گریه ، حال خراب ، داغون ،
شکایت ، گله و ... هی رفتم عقب تر و دیدم از یه جایی به قبل اون حجم از گریه و ناله کم میشه
به عبارتی نقطه ی عطف این حال بدم رو پیدا کردم! 
راجع به اختلافی که تو گروه کارآموزیمون افتاده بود واستون گفتم
تا چند هفته پیش فکر میکردم فقط یکی از پسرا گروهمون خود بی تربیت و بی فرهنگش رو نشون داده
تا اینکه اتفاقات جوری رقم خورد که فهمیدم دوس دختر دو رو و ریاکارش دقیقا هم
جوجه غازی که تعریف کرده بودم آوردیمش کنار بخاری، دیشب نذاشت هیشکی بخوابه، بس که جیغ جیغ کرد هی پارچه گرم میکردم میذاشتم دورش نیم ساعت چرت میزد بعدش آب و دون بعد دوباره جییییغ و...روز از نو روزی از نو،تو سبدم نمی موند، میپرید بیرون وروجک تا اینکه امروز مامانم طی یه عملیات خلاقانه یه آینه گذاشت روبروش دیگه نمیترسه میره میچسبه به تصویر خودش و  راحت میخوابه
شیش هفت سال پیش، توی کلاس زبان، بغل دستیم پسری بود که فامیلش قریشی بود. همسن خودم.دانشگاه قبول شدم، فهمیدم باباش، دکتر قریشی، یکی از استادامونه.چند وقت بعدش فهمیدم که سبا، همگروهیم، دوستی داره که اون دختره دوست‌دختر قریشی ئه.و دیروز فهمیدم که یکی از پسرای دبیرستانمون، حمید، رفیق فابریک قریشی ئه. عکس بالاتنه لخت رو سقف خونه‌ی قریشی اینا گذاشت تو اینستاش :| :))
تو جلسه خواستگاری دختره به پسره میگه خودتو معرفی کن
پسره میگه: 28سالمه، پزشکم، دوتا خونه دارم، ماشینم لکـسوس مشکیه، بابام کارخونه داره، تک فرزندم 
و شما ؟ 
دختر : دیونه این چه سوالیه
من زنتم دیگه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام دوستان
بنده مدتی هستم که می خوام ازدواج کنم. مادرم چند تا گزینه به من معرفی کردن ( از فامیل ها)، از دو نفرشون خوشم اومده، موندم کدوم شون رو انتخاب کنم.
من فرد مذهبی هستم، یکی از این دخترها خانواده شون تقریبا مثل ما مذهبی هست. دختره رو زیاد ازش اطلاعی ندارم ولی خواهر دوستم هست و دوستم رو هم کاملا میشناسم، آدم خیلی خوبیه. (شهر خودمون هم هستن). 
اون دختر دیگه خانواده شون زیاد مذهبی نیست، ولی خب اهل دین هستن. (مثلا دختره گیتار میزنه) و مانتویی
یکی از هم اتاقیام یه دختریه که:
همیشه خدا خسته س...همیشه خدا سرش درد میکنه...همیشه خدا یا سردشه یا گرمشه...همیشه خدا دلش گرفته یا شور میزنه...همیشه خداشب با گریه میخوابه و صبح با گریه بیدار میشه  ....
یه بار قبلا باهاش حرف زدم هر مشاوره ای از دستم بر اومد بهش دادم و بهش گفتم من دیگه بلد نیستم برو مشاوره دانشگاه...
دیگه از دستش خسته شدم جوری که چندباری تذکر دادم که کم غر بزن و اعصاب بقیه رو خورد نکن.
همیشه سعی میکنم برنامم رو جوری تنظیم کنم تا کمترین بر
به بعضی دخترا باید گفت عزیزم پاشو صورتتو بشور اومدیم خودتو ببینیم !
 
  •.•.•.•.•.•.•.• طنز مورد داشتیم •.•.•.•.•.•.•.•
 
مورد داشتیم دختره در جستجوی شوهر تا مقطع دکترا اِدامه تَحصیل داده ؛ به محضِ عقد کردن از دانشگاه اِنصراف داده و تو مسیرِ برگشت به خونه یه جُفت دستکشِ ظرفشویی و پیشبند خریده
 
  •.•.•.•.•.•.•.• طنز مورد داشتیم •.•.•.•.•.•.•.•
 
مورد داشتیم پشتِ ماشینش نوشته : یا رقیه ! یا زینب ! ؛ بعد با همون ماشین افتاده دنبالِ آرمیتا
مسئله بعدی من اینایی هستن که هم فیسبوک دارن هم اسنپ چت هم اینستاگرم
طرف میبینی یه چیزی رو استوری میکنه توی اینستاگرم
بعم همون پست میذاره دوباره
بعد همونو دوباره فیسبوک میگذاره
بعد همونو میذاره توی واتس اپ توی استاتوس
ازین بیمارها فقط ایران نیست
همه همکارای سابق من توی ازمایشگاه اینجوری بودن.
در کمال تعجب
دختره میبینی کل جاده شهر ما تا تورنتو رو فیلم گرفته استاتوس میذاره
من اینقدر سفر کردم اینقدر شهرهای مختلف رفتم، کارای مختلف انجام دادم،
فروردین : 46 بار به خواستگاری میری و جواب رد می شنوی اما در 47 امین بار در حالیکه در اوج ناامیدی هستی جواب بله رو میگیری و در کنار همسرت سالها به خوبی و خوشی زندگی می کنی.
 
اردیبهشت : تا یکسال دیگه با دختر مورد علاقه ات ازدواج می کنی اما هنوز به شش ماه نکشیده بینتون اختلاف می افته و کار به طلاق می رسه . دختره مهریه اش که 3000 سکه طلا هستش رو اجرا می زاره و تو به زندان می افتی تو زندان معتاد میشی و هرویین مصرف می کنی و بعد از چندسال تحمل سختی و رنج در گو
کاش یکی بود که زودتر بهم می‌گفت زیادی باور نکن. یا مثلا "به این دختره بگم به هر کسی اعتماد نکنه." وای باورم نمیشه که روز اول این تو ذهن‌ش بوده. زجر می‌کشم از همه‌ی این‌ها.
+ من آدم اعتماد نکردن نبودم. وقتی به خودش اعتماد نداشت، منم اعتمادمو ذره ذره از دست دادم.
 
دیگه اینجا ناله نمی‌کنم.
دوستش دارم و تامام. باید آزاده باشم. باید هر آنچه از دست دادم رو فراموش کنم. هر آنچه از دست رفته.
خدایا زودتر و بیشتر بی‌حسی بده بهم.
 
بسم الله الرحمن الرحیم ./
امشب بیشتر از همیشه با هم بازی کردیم ... داره میخوابه ، دستای کوچولوشو برد بالا گفت برا عمه ! گفتم چی ؟ مامانش گفت داره برات دعا میکنه ...
گفت برا عمه اومد ...
مامانش گفت چی؟
گفت خانومه کو ؟
گفتم خانومه ؟ کدوم خانومه ؟
مامانش گفت دختره ؟
گفت اره ...
مامانش گفت به نفع خودت کار نکنی ... خندیدیم ... 
خندیدم در حالیکه که گوشه ی چشمم اشکم میلرزید :)
+ محمد یاسین ۲ سال و یک ماهشه
بسم الله الرحمن الرحیم ./
امشب بیشتر از همیشه با هم بازی کردیم ... داره میخوابه ، دستای کوچولوشو برد بالا گفت برا عمه ! گفتم چی ؟ مامانش گفت داره برات دعا میکنه ...
گفت برا عمه اومد ...
مامانش گفت چی؟
گفت خانومه کو ؟
گفتم خانومه ؟ کدوم خانومه ؟
مامانش گفت دختره ؟
گفت اره ...
مامانش گفت به نفع خودت کار نکنی ... خندیدیم ... 
خندیدم در حالیکه که گوشه ی چشمم اشکم میلرزید :)
+ محمد یاسین ۲ سال و یک ماهشه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انزوای مجازی